سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ



داستان روزانه
ابزار جستجوگر گوگل



در این وبلاگ
در کل اینترنت

دهنودشت سبزدشت

وب سایت فرهنگی دهستان سبزدشت بافق

داستان ( قسم روباه را بارو کنیم یا دم خروسو )

 

http://cdn.akairan.com/akairan/aka/images/a-kourosh-2/mp-k/khor1/wallpaper%20(5).jpg 

یکی بود ، یکی نبود ،‌ خروسی بود بال و پرش رنگ طلا ، انگاری پیرهنی از طلا، به تن کرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمائی می کرد . خروس ما اینقدر قشنگ بود که اونو خروس زری پیرهن پری صدا می کردند .

خروس زری از بس مغرور و خوش باور بود همیشه بلا سرش می اومد برای همین آقا سگه همیشه مواظبش بود تا برایش اتفاقی نیافته .

روزی از روزا آقا سگه اومد پیش خروس زری پیرهن پری ، بهش گفت : خروس زری جون .
خروسه گفت :‌ جون خروس زری

سگ گفت : پیرهن پری جون
خروس : جون پیرهن پری

سگ : می خوام برم به کوه دشت ، برو تو لونه ، نکنه بازم گول بخوری ، درو رو کسی وا نکنی

خروس گفت : خیالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم .

 آقا سگه رفت ، بی خبر از اینکه روباه منتظر دور شدن اون بود .

همینکه آقا سگه حسابی دور شد ، روباه ناقلا جلوی لونه خروس زری اومد تا نقشه اش رو عملی کنه ، جلوی پنجره ایستاد و شروع کرد به آواز خوندن :

ای خروس سحری چشم نخود سینه زری

شنیدم بال و پرت ریخته نذاشتن ببینم

نکنه تاج سرت ریخته نذاشتن ببینم

خروس زری که به خوشگلی خودش افتخار میکرد خیلی بهش بر خورد ، داد زد : ” نه بال و پرم ریخته ، نه تاج سرم ریخته . “

روباه گفت اگه راست میگی ، بیا پنجره رو بازکن تا ببینمت .

خروس مغرور پنجره رو باز کرد و جلوی پنجره نشست و گفت : بیا این بال و پرم ، اینم تاج سرم .

و همینکه خروس سرش رو خم کرد که تاجش و نشون بده ، روباه بدجنس پرید و گردن خروس را گرفت .

خروس زری داد زد : آی کمک ، کمک ، آقا سگه به دادم برس .

آقا سگه با گوشهای تیزش صدای خروس زری را شنید و به طرف صدا دوید .

دوید و دوید تا به روباه رسید . از روباه پرسید : ”‌ آی روباه ناقلا خروس زری را ندیدی ؟ “

روباهه که دهان آقا خروسه رو بسته بود و اونو توی کوله پشتی انداخته بود ،‌ شروع کرد به قسم خوردن که والا ندیدم ، من از همه چیز بی خبرم ، و پشت سر هم قسم می خورد .

یکدفعه چشم آقا سگه به کوله پشتی افتاد و گفت :‌” قسم روباه و باور کنم یا دم خروس را ؟

آقا روباهه تازه متوجه شد که دم خروس از کوله پشتی اش بیرون آمده ، پس کوله پشتی اش رو انداخت و تا می توانست دوید تا از دست سگ نجات پیدا کند .

و خروس زری پیرهن پری هم همراه آقا سگه به خونشان برگشتند .

وقتی کسی دروغی بگه ، ولی نشانهائی وجود داشته باشه که حرف او را نقض کنه از این ضرب المثل استفاده می شود.


[ جمعه 93/5/24 ] [ 7:1 عصر ] [ ایزدپناه ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 133570
--

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
mouse code

کد ماوس